درباره وبلاگ

به وبلاگ ترنم کزازی خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ترنم و آدرس dokhtaramtaranom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 162071
تعداد مطالب : 190
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


ترنم کزازی
سه شنبه 8 دی 1392برچسب:كزازي, :: 20:4 ::  نويسنده : ترنم کزازی       
خبرگزای فارس- مهناز سعیدحسینی، مصطفی وثوق کیا: میرجلال الدین کزازی نامی شناخته شده در ادب فارسی است. او را با شاهنامه پژوهی و علاقه به ادب کهن پارسی می‌شناسند. همچنین او به پارسی سخن گفتن و به گفته خودش پیراسته و پالوده گفتن شهره است. کتاب‌های او که مجموعه‌ای بسیار قابل ملاحظه هستند از شعر و داستان و مقاله بگیرید تا کتاب‌های درسی همه به همین شیوه نوشته شده است و کار واژه‌های فارسی این استاد زبان و ادبیات به جایی رسیده است که اخیرا فرهنگ واژگانی، واژه‌های مورد استفاده او کتابی شده است قطور که انتشارات معین آن را چاپ کرد. به سراغ میرجلال الدین کزازی در منزلش رفتیم و با او از زندگی شخصیش و ماجراهایی که از دوران کودکی او را به استاد کزازی امروز رسانده است، سخن گفتیم. خاطرات کزازی شیرین و خاطره انگیز بود و فضای دلپذیر اتاق کارش که پنجره‌ای به بیرون و گل‌ها و درختان مصفا داشت و داخل اتاق نیز با کتابخانه‌ای پر و پیمان و تقدیرنامه‌ها و هدایای او پر و پیمان‌تر شده بود، این گفت‌وگو را دلچسب‌تر کرد. کتابخانه این استاد شاهنامه پژوه پر بود از انواع چاپ‌های شاهنامه که در نفاست و زیبایی به هم پهلو می‌زدند. دیوارها هم اندکی از تقدیرنامه‌های این استاد زبان و ادبیات فارسی را در دل خود جای داده بود که به انتخاب همسر بر قاب دیوار نشسته بودند و این همه ماجرا نبود... گفت‌وگوی خواندنی ما را با این استاد زبان و ادب پارسی از دست ندهید: *خانواده ما را بنیاد گذار آموزش نو در شهر کرمانشاه می‌دانند جناب کزازی! ابتدا از دوران کودکی و خانواده‌تان می‌گویید؟ من کرمانشاهی هستم. همه کسانی که من را می‌شناسند این را می‌دانند. در دی ماه سال 1327 در کرمانشاه در خانواده‌ای که بنیادگذار فرهنگ و آموزش نو در این شهر شمرده می‌شود، به جهان آمدم. یکی از نام آوران دودمان ما روانشاد سیدحسین کزازی است که او را به گناه اینکه نخستین آموزشگاه دخترانه را در کرمانشاه به وجود آورده بود، شبی به ناگاه در پس کوچه‌ای با تپانچه تیری زدند و کشتند. خواست من از این یادکرد این سخن آن بود که روشن بدارم که چرا خانواده ما را بنیادگذار آموزش نو در شهر کرمانشاه می‌دانند. من در چنین خانواده‌ای زادم و بالیدم و پروردم. پدرم روانشاد سیدمحمود کزازی از بلندپایگان در اداره داریی کرمانشاه بود و این اداره اداره‌ای نه چندان دلپسند است چون باید از مردم باج و مالیات بستانند اما آن چنان پدر با مردم به مهر و ادب و فروتنی رفتار می‌کرد که هنگامی که در گذشت به گونه‌ای شد که کرمانشاه از درد و اندوه و سوگ به شور آمد و بر آشفت. **در بین آشنایان به کتاب‌خوانی زبان زد بودم روانشاد پدر سخت دلبسته تاریخ و فرهنگ ایران و پیشینه نیاکانی بود. به ادب پارسی دلبستگی بسیار داشت. گه گاه شعری می‌سرود. کتابخانه‌ای را فراهم کرده بود که شاهکارهای ادب ایران و جهان به بسندگی در آن دیده می‌شد. من و دو برادر و خواهرم را از همان سالیان خردی با کتاب آشنایی می‌داد و به خواندن کتاب برمی‌انگیخت. به گونه‌ای که از آن زمان که من خواندن توانستم، کتاب یار و همراه و غمگسار من بود. هر زمان که می‌توانستم کتاب می‌خواندم به گونه‌ای که خویشان، دوستان،‌و آشنایان زبان زد شده بود این سخن که ما هرگز فلانی را ندیده‌ایم،‌ مگر آنکه کتابی در دست دارد. به هر روی روانشاد پدر چون مرد فرهنگ و ادب و اندیشه بود، حتی برنامه‌هایی را در خانواده سامان می‌داد؛ برنامه‌های فرهنگی ادبی که خویشان و آشنایان از آن بهره می‌بردند. در آن زمان بازار دید و بازدید و مهمانی بسیار گرمتر از امروز بود. دست‌کم ماهی یکی یا چند بار مهمانی‌های بزرگ سامان داده می‌شد یا خویشان و وابستگان می‌آمدند یا دوستان. این برنامه‌ها در این مهمانی‌ها فرا پیش همگان قرار داده می‌شد. روانشاد پدر یکی از نخستین دستگاه‌های ضبط صوت را که به کرمانشاه آورده بودند،‌ خرید. اما این دستگاه دستگاهی فرهنگی شد. به انگیزه‌های گوناگون. بیشتر در جشن‌‌های زادسال ، برنامه‌هایی را به شیوه آوایی فراهم می‌کرد با این دستگاه. نخست خود متنی را می‌نوشت، به من و فرزندان دیگر می‌داد، ما در آن می‌خواندیم و هر زمان هم نیاز بود، پخش می‌شد.